نتایج جستجو برای عبارت :

روز اول پادگان !

 
شب اول محرم و آبان 1359 بود، از پادگان ابوذر بی سیم زدند که برادر هادی برای مراسم به پادگان بیاید ...مجلس خیلی باصفایی و بی ریایی شد، ابراهیم می خواند و رزمندگان مستقر در پادگان سینه می زدند، خلبان شیرودی و تعدادی از خلبانان هوانیروز مستقر در پادگان ، به همراه بسیجی ها و پاسدارها و ارتشی ها دور هم جمع شده بودند و بر مظلومیت سالار شهیدان اشک می ریختند. ساعت تقریبا دوازده شب بود که مجلس تمام شد، حال معنوی عجیبی ایجاد شده بود، آن شب خیلی خسته بود
مستند«غریبه های دنباله دار»روایتی متفاومت از راهیان نور دانش آموزی در بهمن ماه ۱۳۹۷ قسمت اولدو روز با دو منزل:اولین منزل داراب تا پادگان شهید مسعودیاندومین منزل از پادگان تا شلمچه⏳زمان:۲۲دقیقهتدوین:حسین داربازتصویربردار:سجاد صبوری / سجاد ارجمنداز رسانه خادم الشهدا شهرستان داراب
5شنبه 24 آبان ماه 1397
با همه سربازها سر کلاس نشستیم و مربی نداریم. مرخصی آخر هفته نمی دهند تا برویم. در عوض باید وقتمان در پادگان تلف شود. کفری شده ام از وضعیتمان و سروصدای سربازها. به بهانه دستشویی و حال بدم از کلاس پر همهمه خارج می شوم و به سمت سرویس ها می روم. به درب ورودی سرویس ها که می رسم مکث می کنم. نگاه به اطراف و دوردست ها هوایم را بهتر می کند. روی تپه های روبرو چهار درخت بزرگ، تپه ای پوشیده از علف های سبز یک دست، آسمانی آبی با چند لکه تماشایی
رییس سازمان وظیفه عمومی ناجا:
غربالگری سلامت و طرح فاصله‌گذاری اجتماعی به طور دقیق در مراکز آموزش و پادگان‌ها اجرا خواهد شد.
فاصله‌گذاری اجتماعی در اتوبوس‌های اعزام سربازان نیز اعمال شده و آنان یکی در میان روی صندلی‌ها حضور خواهند داشت.
این اطمینان را به خانواده‌های سربازان می‌دهم که ما نیز نگران سلامت این عزیزان هستیم و تمام تلاشمان را برای مراقبت از آنان انجام داده‌ایم.
شنبه ، ۳۰ فروردین ۹۹@IrNews_24
[عکس 640×427]
مشاهده مطلب در کانال
در یکی از شب های پادگان،به همراه آسمانی پر از ستاره و سوزگرما( نمیدونم به نسیم گرم میگن چی:|) شب را می درید در سالن غذا خوری به سر میبردیم که ناگاه جانشین فرمانده پادگان وارد شد و نعره ایــــــــــــست سالن غذا خوری سر داده شدمن نیز خیلی ریلکس بلند شده و زیر لب بدوبیراه گویان به سمت دیگ ها و سرهنگ رفتیماز وضعیت غذا چند سوال پرسید و به نظرخواهی از سربازان آموزشی پرداخت که همه با نگاه کردن به من که پشت سرهنگ ایستاده بودیم آب گلو قورت میدادند و اع
شب اول محرم و آبان 1359 بود.از پادگان ابوذر بی سیم زدند که برادر هادی برای مراسم به پادگان بیاید.
می دانستم امیر منجر که از دوستان ابراهیم است در پادگان ابوذر مسی(ء)ولیت دارد. حدس زدم به خاطر آغاز ماه محرم مراسم گرفته اند.
به ابراهیم خبر دادم.او هم یکی از ماشین های موجود در سرپل ذهاب را تحویل گرفت و آمد جلوی محل استقرار نیروهای دستمال سرخ ها و مرا صدا زد. آمدم بیرون. ابراهیم گفت:بپر بالا باهم بریم پادگان ابوذر.
گفتم:اصغر وصالی نیست.ممکنه ناراحت بش
پس از خبر ساعت 20، تصاویری از دوران اقامت امام خمینی در پاریس از شبکه سراسری تلویزیون پخش شد. هم‌زمان با پخش تصویر امام خمینی، همافران نیروی هوایی در پادگان، فریاد «الله‌اکبر» سر دادند. شعار همافران در حمایت از امام خمینی باعث خشم افسران و کارکنان ضد اطلاعات نیروی هوایی شد. اخطارهای تند آنان به همافران، به درگیری و تیراندازی و ورود گارد شاهنشاهی منجر شد. با بالا گرفتن درگیری، مردم برای کمک به همافران ارتش وارد پادگان شدند اما لوله‌ی مسلسل
سلام
حال و احوال؟کیفتون کوکه؟
خب آخرین پستم قبل امروز مربوط میشد به چهارماه قبل وقتی میخواستم برم پادگان.
اون مرحله از زندگیم هم تموم شد رسما و کارت پایان خدمتمو پریروز گرفتم بالاخره :|
رفتم پادگان و کلی هم برا بچه ها شیرینی خریدم و شام املت دادم بهشون :)))
کادریا از همشون پرتوقع تر بودن جز فرماندمون که کلا قبول نکرد.
بعدم سر یه موضوعی یه کادری نگهم داشت گفت نرو...
من ی روز بخاطرش موندم ولی حل نشد و خودم زدم بیرون :| الله اعلم
بعدش هم به مدت یکی دوم
خاطرات شهید
شهید سید رضا مراثی 
توپخانه لشگری را از پادگان 7 تیر به پادگان شهدای محراب انتقال دادند.چون ساختمان این پادگان توسط آلمانی ها ساخته شده بود.سیستم گرمایش و لوله های شوفاژ ها با کانال های مخصوص
 پوشیده شده بود و می توان گفت این کانال ها بسیار طولانی و مانند یک تونل وحشت شده بود و در طول این چندین سال بدون نگهداری و فرسوده شده بود.
شهید سید رضا مراثی با توجه به اینکه فرمانده بودند ،خارج از وقت اداری در چندین نوبت شخصا نسبت به تعمیر و
ته تغاریمان رفته سربازی. فعلا دوره آموزشی را می گذراند. متأسفانه جای دوری افتاده. البته از آنجا که حساسیتهای ما و مادر را می داند زود به زود با خانه تماس می گیرد. گوشی موبایلش را تحویل داده و تنها با معدود تلفن های پادگان می تواند با ما ارتباط بگیرد. به قول خودش باید مدتی را توی صف، منتظر بماند تا نوبتش بشود. شماره پادگان را هم به ما داده که تنها از هفت شب تا نه و نیم شب پاسخگو هستند. امشب تماس گرفتیم، گفتند رفته سر پست! مادر نگران شد. همه افکار من
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
مظلومیت امامان شیعه را حدود پایانی نیست؟!
کتاب سیری در سیره ائمه اطهار اثرمرتضی مطهری،چاپ پانزدهم شهریور ۱۳۷۶از انتشارات صدرا
صفحه ۲۴۷ چنین می‌نویسد
(امام عسکری و امام هادی علیهماالسلام اجباراً در سامرا به سر می بردنددر محلی که محل سپاهیان ودرواقع پادگان بود،یعنی خانه ای که در آن زندگی میکردندبرایشان انتخاب شده بود که مخصوصاً در پادگان باشند و تحت نظر .ایشان در بیست و هشت سالگی ا
سلام من برگشتم بعد از سه ماه و هم کلی حرف برا گفتن و کلی حرف ازینا که نباید بگم :))خب خب خب از اون روزی که رفتم شروع میکنم با اتوبوس رفتم تهرون و ازونجا هم به مقصد پادگان..
با همون راننده سفر قبلی با همون اتوبوس سفر قبلی.حالب اینکه اینبار دم پادگان پیاده ام کرد.
رفتم تو کانتینر دم در لباس نظامی به تن کردم و وارد شدم...این بود آغاز ماجراجوییامون در پادگان :|
دژبانه گفت چرا مهر خروج نداری حتما از سیم خاردارا در رفتی...خندیدم گفتم نه والا...
گفت میخندی؟ب
 
اعلام سیاست‌ها و وظایف دولت موقت توسط مهندس مهدی بازرگان؛ درگیری شدید میان همافران و دانشجویان نیروی هوایی با افراد گارد جاویدان
پس از خبر ساعت 20، تصاویری از دوران اقامت امام خمینی در پاریس از شبکه سراسری تلویزیون پخش شد. هم‌زمان با پخش تصویر امام خمینی، همافران نیروی هوایی در پادگان، فریاد «الله‌اکبر» سر دادند. شعار همافران در حمایت از امام خمینی باعث خشم افسران و کارکنان ضد اطلاعات نیروی هوایی شد. اخطارهای تند آنان به همافران، به در
 
پس از مدتی ماشین ایستاد و من صدای «ایست» را شنیدم. فهمیدم که ما به یک پادگان نظامی رسیده ایم. یکی از ماموران همراه پیاده شد، برگه ای را به نگهبان داد، راه باز شد  و ما وارد شدیم. بعدا متوجه شدم که آنجا پادگان سلطنت آباد است.
 
جلوی مرکز نگهبانی، از ماشین پیاده شدیم. مرا بازرسی کردند، بعد افسر نگهبان مرا از ماموران همراه تحویل گرفت و آنها رفتند. مرا به اتاقی تمیز و بزرگ بردند که در آن دو تخت خواب و یک بخاری بود.
افسر از من پرسید: شام خورده ای؟ گفت
هرچند دیر، ولی بالاخره از سیزدهم ماه رمضان، سریال سرباز از شبکه 3، به صورت جدی وارد بحث سربازی شده. و با دیدن قسمت دیشب، کلی خاطره از سال 90 برای من (و صد در صد برای همۀ پسرا) از روز اعزام به پادگان آموزشی زنده شد.
دیشب، سر سکانسی که اتوبوس رسید به پادگان و راننده میگفت "آقایون محترم، داریم میرسیم وسایلتون رو جمع کنید." و بعدش سر سکانس ورود سربازهای کچل داخل پادگان با دود کردن اسفند و صلوات فرماندهان پادگان، و بعدش با آب قند درست کردن دژبانها برا
حرف است و حرف و باز حرف
اما کو توانی برای نوشتن بر سر این انگشتان
انگشتانی که در پی کلمات من دیوانه شده اند
+ تا دانشجو بودم به خوابگاه پناه میبردم
الان به پادگان
از ماه دیگه به کجا پناه ببرم؟
داره میزنه به سرم برم پی یک شغل ۲۴ ساعته که این قانون دوری و دوستی بین من و خانوادم انجام بگیره و حرمتی بینمون نشکنه:)
آیت‌الله خامنه‌ای برای بازدید به پادگان ابوذر آمده بودند. اکبر علاقه خاصی به ایشان و یاران امام[سلام‌الله‌علیه] داشت و از بنی‌صدر و جبهه ملی متنفر بود. بعد از گزارش نگاهی به ساعتش کرد و گفت برویم نماز مغرب! به نمازخانه پادگان آمدیم. حضرت آقا رو به من کردند و پرسیدند امام جماعت دارید؟ گفتم امروز شما هستید اما روزهای دیگر پشت سر اکبر شیرودی نماز می‌خوانیم! فرمودند عالی است! من هم پشت سر خلبان شیرودی نماز می‌خوانم! هر چه منتظر شدیم شیرودی ن
 
 
بعضی از سربازهای اینجا (اینجا یعنی پادگان) معتادند. این جمله را جوری بخوانید که انگار دارید یکی از بدیهی‌ترین چیزهای دنیا را می‌خوانید. مثلن انگار دارید می‌خوانید «آب در صد درجه به جوش می‌آید» معتاد به سیگار و مشروب نه‌ها، این‌ها که روال روزمره‌است. به چیزهای دیگر؛ بیشتر گُل. اکثرشان هم‌دیگر را می‌شناسند و در روزهای خماری خیلی خوب هم را پیدا می‌کنند و «متاع»شان را با هم تقسیم می‌کنند و می‌روند فضا. تا حالا با لباسِ قهوه‌ایِ پلنگی
نمایشگاه اتوبوس در شیراز

اسم نمایشگاه کامیون در شیراز
آدرس نمایشگاه کامیون در شیراز
شماره تماس نمایشگاه کامیون در شیراز

نمایشگاه کامیون احسان
بلوار خلیج فارس، بعد از پل کمربندی
 07137233332 | 09171117334

نمایشگاه کامیون ستاره
بلوار ولایت، نرسیده به کوچه شهید فهمیده
07137237472

نمایشگاه کامیون امیرحسین
بلوار خلیج فارس، روبروی کمربندی
09173070936 | 09172622075

نمایشگاه کامیون جمالی
بلوارخلیج فارس، دوکیلومتری جاده شیراز و فسا، روبرو رادار هواپیمایی
09364745706 | 
 
* مهندس بازرگان، نخست وزیر منصوب امام خمینی، در یک سخنرانی در دانشگاه تهران رئوس برنامه های دولت خود را روشن کرد.
* امام در پیامی به ملت ایران ﺗﺄکید کردند که سخنگو ندارند.
* در پاسخ به تبریک آقای گلپایگانی امام نامه تشکرآمیزی به ایشان ارسال کردند.
* امام در جمع نمایندگان شورای هماهنگی اعتصابات بر دوری گزینی از اختلافات و راه طولانی برای سازندگی اشاره کردند.
* گروهی از طرفداران قانون اساسی ، شاه و دولت بختیار در ورزشگاه امجدیه تهران تجمع کرد
جایی از برکلی خوندم: «حقیقت خواست همگان اما مشغله تعداد اندکی است...» به خواسته و مشغله های خودم زیاد فکر میکنم. به اینکه در حال حاضر کجا هستم و میخوام به کجا برسم. آیا باید کتابفروشی بزنم یا مغازه داری به من نمیخوره آن هم کتابفروشی که با وضعیت مطالعه کنونی محکوم به شکست خوردن و ورشکستگی ست. روزهای اخیر در پادگان باغ خان کتاب مغازه خودکشی را خواندم. حس میکنم مرگ همین نزدیکی هاست. وقتی دیروز برای کمیسیون خدمت سربازی پیش روانشناس و بعد روانپزشک
جایی از برکلی خوندم: «حقیقت خواست همگان اما مشغله تعداد اندکی است...» به خواسته و مشغله های خودم زیاد فکر میکنم. به اینکه در حال حاضر کجا هستم و میخوام به کجا برسم. آیا باید کتابفروشی بزنم یا مغازه داری به من نمیخوره آن هم کتابفروشی که با وضعیت مطالعه کنونی محکوم به شکست خوردن و ورشکستگی ست. روزهای اخیر در پادگان باغ خان کتاب مغازه خودکشی را خواندم. حس میکنم مرگ همین نزدیکی هاست. وقتی دیروز برای کمیسیون خدمت سربازی پیش روانشناس و بعد روانپزشک
بعد از کلی سختی توی یگان خدمتی تونستم 17 اسفند تا 27 ام رو مرخصی عیدانه بگیرم
فردا باید برم پادگان
حال خیلی بدی دارم چون اصلا دوست ندارم اونجا بودن رو تجربه کنم
برام دعا کنید تا بتونم از اونجا سالم بیام
کلی فشار روحی رومه که هیچکی جز دوتا از رفیقام درکم نمیکنن
ادامه مطلب
با سلام
درسته که خدمت سربازی عمر ادم رو تلف میکنه ولی یه مزایایی هم داره. یه مثال بزنم من بی نظم بودم قبل از خدمت ولی بعدش خیلی با نظم شدم. ولی چون حرف زور تو کتم نمیرفت یه چند ماه اضاف خوردم. چیز خاصی هم نبود فرمانده گفت باید رو برجک شیفت بدی من قبول نکردم و من دو هفته پادگان نرفتم و بعدش که رفتم به دلیل سزپیچی و غیبت اضافه خدمت خوردم. من با فرمانده سر این موضوع دعوام شد و منو یه دو روز بازداشت کردن و پست خوب قبلیم رو ازم گرفتن. و...
 
دیشب یه شبه‌جوک‌هایی تو گروه‌ها پخش شده بود به این مضمون که "بچه‌ها ایران سه صفر از ژاپن باخته، فردا کارت‌هاتون همراهتون باشه."
امروز جوک به واقعیت پیوسته و اومدن محل کار آقای و پسران!، پسر کوچک آقای که تازه هجده سالش شده رو با دو تا دستبند پلاستیکی (از این‌ها) به میله‌های ون بستن تا آقای کارتش رو برسونن؛ اونقدر محکم که خودش گفته دستتو تکون بدی داغونش می‌کنه! لابد احساسشون این بوده که جنایت‌کار گرفتن!
مامانم که حسابی نفرینشون کردن. من که
لحظاتی وجود دارند که گمان می‌کنی زمان بی آن که تو را یادش باشد جلو رفته و دوباره به عقب یا همان عقب‌مانده‌ترین لحظه‌ی آینده یعنی همین حالا برگشته است. درها که بسته می‌شوند، تو را با دستان بسته به اتاقت هدایت می‌کنند. هنوز آن قدر از تو ناز ندیده‌اند که پابند نیاز باشد. آدم‌هایی دارند می‌خندند و مدام چشم تو را هدف می‌گیرند، دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید، قبلا هر چه قدر  این جمله برایت سطحی و عوام‌زده به نظر می‌آمد حالا تلخی‌اش روی سطح
از وقتی بنزین سه‌برابر شد، گندش دراومد! گندِ چی؟ الان میگم. ما توی بهداریِ پادگان دو مدل آمبولانس داریم. یه‌مدل یه لندکروزر اتاق پلیسیِ مدل ۲۰۰۱ که با کمی تغییر توی اتاقش و زدن چسب و گذاشتن آژیر و چراغ‌گردون سعی کردن تبدیلش کنن به آمبولانس و یدونه آمبولانسِ واقعی. ینی لندکروزر هایس. اون لندکروزرِ اتاق پلیسی دست سربازه. ینی دست من و یکی دوتا از سربازهای دیگه. و هایس دستِ کادری‌ها‌مون. طبق مصوبه‌ی این دولتِ ناعادل، ماهی ۵۰۰ لیتر بنزین تعلق
ماجرای توجه شهید سلیمانی به آهو‌ها چه بود؟
 
در مطلب زیر خاطره جالبی از توجه حاج قاسم به وضعیت آهو‌های نزدیک پادگان مقر سپاه را می‌خوانید.
به گزار جهان نیوز، علاءالدین بروجردی، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس، با اشاره به ماجرای هولناک زنده به گور کردن هزاران جوجه یک روزه به بهانه تنظیم تولید، در یادداشتی نوشت:روزی یکی از همرزمان نزدیک شهید بزرگوار سرلشکر حاج قاسم سلیمانی می‌گفت در یکی از سفر‌های سردار سلیمانی در بحران داعش در عراق که در فص
بسم الله الرحمن الرحیم
با صیاد در نهضت خاطره گویی(18)
صیاد شیرازی برای برنامه ای پادگان ۲۸ کردستان توی سنندج دعوت بود برنامه به این صورت تنظیم شده بود که ایشان صبح زود با پرواز از تهران حرکت می کند و تا قبل از ظهر وارد پادگان میشود قبل از ظهر
ادامه مطلب
امریه‌م تو سایت ثبت شده ولی مکانش هنوز مشخص نبود.
واسه پیگیریِ همین امروز زنگ زدم و طرف گفت مگه مدارکتو به واتساپ فلانی نفرستادی؟ گفتم من اصلا واتساپ ندارم و چیزی هم نگفته بودین. گفت پس اگه نفرستادین که کنسل شده! و یهو گفت 20 دقیقه دیگه تماس میگیری؟
و الان درون اون 20 دقیقه ام. چه 20 دقیقه ی ناخوشایندی.
ممکنه همه ی رشته ها به طرفه العینی پنبه شن و اون همه امید و برنامه برن رو هوا...
ای بابا.
واسه 4 اسفند هم به آموزشی اعزامم. آموزشی در یک پادگان مختص
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید محمد رضا تورجی زاده)
برادر شهید محمد رضا تورجی زاده تعریف می کرد:
آخر هفته ها از پادگان به خانه می آمد. خیلی شاد و سرحال بود. یک
شب وقتی خواب بودم حدود ساعت سه نصفه شب با صدایی عجیب
از خواب بیدار شدم.
ادامه مطلب
نگوید که اسماعیل که دیگر نیست نیست، هستم در همین نزدیکا در همین کوچه های یخ زده شهر، عرق می ریزم، سگ دو میزنم، اکنون در همان یک بار سعی و تلاش سرسختانه برای دست و پا کردن یک زندگی آرام و پایدارم. نگوید که اسماعیل بی وفاست، که دیگر خیلی دیر به دیر سر می زند که انگار دیگر نیست. اسماعیل جای دیگری پست می دهد، میان دشتی سرد میان اندک ساختمانهای پادگان تیپ چهل. اسماعیل دلش تنگ است. تنگ یک دل سیر نوشتن یک دل سیر خواندن شما. ... 
یکی از کارهای روتین شما بعنوان یک سرباز انجام نگهبانی هست . 
برخلاف تصور ، نگهبانی ربطی به مدرک نداره و شما با هر مدرکی در آموزشی باید نگهبانی بدین . نگهبانی بستگی به تعداد پست های نگهبانی شما و تعداد سربازان داره. برای ما تقریبا هر 3-4 روز یک بار نگهبانی ثبت میشد. نگهبانی به این صورته که شما 8 ساعت از روز رو به نگهبانی می گذرونید یعنی 2 ساعت نگهبانی و 4 ساعت استراحت (این بخش استراحت برای ساعت خاموشی صادق هست و در سایر ساعات باید به کارهای عادی آمو
خوشبختانه دوکیونگسوی عزیز اموزش های نظامی خودش رو به پایان رسونده و قراره توی پخش اشپزخونه پادگان کار خونه!
پ.ن:کیونگگگگگ انتظار داشتی با چشمات به امریکا لیزر پرت کنی پس چی شدددددد!!!!والا مردم میرن سربازی که مرد بشن اونوقت تو رفتی چی بشی هاااا؟؟؟جونگین که فقط مرغ سوخاری دوست داره چیز دیگه ایی هم نمی خوره پس چی؟؟؟؟!!!!
فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران گفت: برای روزآمدسازی تجهیزات و سلاح‌های ارتش جهت مقابله با هر تهدیدی تلاش می‌کنیم.امیر سرتیپ کیومرث حیدری در بازدید از بخش‌های مختلف تیپ ٢٦٤ پیاده سلماس و در جمع ارتشیان پادگان ٢٦٤ شهید عبدی این شهرستان، گفت: آمادگی تیپ ٢٦٤ سلماس و دستاوردهایی که این تیپ در دوران دفاع مقدس داشته است، جای تقدیر و تشکر داردو کارکنان تیپ ٢٦٤ اعم از پایور و وظیفه در بازدیدی که داشتیم، نشان دادند که در برابر هرگون
دورۀ دوماهۀ آموزشی بالاخره تمام شد. این دو ماه پر از روزها و لحظات تلخ و شیرین بود که خاطرات و تجربیات فراوانی برایم به‌جا گذاشت. حال که این دورۀ سرد و سخت به‌پایان رسیده، خوب و نیکوست که آن‌چه در این دو ماه آموختم و به‌چشم دیدم را به رشتۀ تحریر دربیاورم تا به‌سان چراغی مسیر پیش‌رویم را در ادامۀ روزهای زندگی روشن کند.
1. نظم‌پذیری و قاعده‌مندی: در این دو ماه یاد گرفتم که انسان اگر بخواهد می‌تواند شب‌ها زود بخوابد و صبح‌ها نیز زود بیدار ش
امروز بهم زنگ زدی گفتی که چه روزی مرخص میشین و تموم میشه. و من خوشحال ترین و عاشق ترین دختر روی زمین بودم و کمی مونده بود تا بال در بیارم و تو اسمون ها پرواز کنم. بهم گفتی بلیت هاتو چه ساعتی بگیرم. و من بعد قطع شدن تلفن زودد پریدم که سایتو چک کنم.حالا بلیت هاتو گرفتم و منتظرم فردا زنگ بزنی که بهت بگم. خیلی خوشحالم از اینکه زودتر از اون روزی که انتظار داشتم مرخص میشین. گفتی از در پادگان با لباس خدمت خارج میشین، اینجوری میتونی برام عکس بگیری و بفرست
دورۀ دوماهۀ آموزشی بالاخره تمام شد. این دو ماه پر از روزها و لحظات تلخ و شیرین بود که خاطرات و تجربیات فراوانی برایم به‌جا گذاشت. حال که این دورۀ سرد و سخت به‌پایان رسیده، خوب و نیکوست که آن‌چه در این دو ماه آموختم و به‌چشم دیدم را به رشتۀ تحریر دربیاورم تا به‌سان چراغی مسیر پیش‌رویم را در ادامۀ روزهای زندگی روشن کند.
1. نظم‌پذیری و قاعده‌مندی: در این دو ماه یاد گرفتم که انسان اگر بخواهد می‌تواند شب‌ها زود بخوابد و صبح‌ها نیز زود بیدار ش
الحمدلله علی کل حال.الحمدلله علی نعماعه اجمعین.خدایا لطف تو اگر نبود از هلاک شدگان بودم.عین خواب و خیال همه اش از منظر چشمم داره رد میشه.وقتی پیامک نظام وظیفه اومد که مشکین شهر خودتو معرفی کن چطور به فاصله یک هفته تا کنکور دنیا سرم خراب شد.چطور با چشم گریون و بدنی خسته مینشستم پای کتاب و مجبور بودم بخونمشون.چطور دو ماهی که مرخصی گرفته بودم برای کنکور بخونم،ی پام نظام وظیفه بود ی پام دانشگاه قبلی برای توجیه غیبت .آخر سر هم درب و داغون میرسیدم خ
پریروز باخبر شدم رضا بابایی، نویسنده و دین پژوه، چند روز پیش در اثر سرطان درگذشت. شاید او را با کتاب «بهتر بنویسیم» بشناسید. او از وبلاگ‌نویسان قدیمی هم بود، در سفینه قلم می‌زد. من در نوجوانی‌ام می‌خواندمش ولی برای سال‌ها از یادم رفته بود. تا جایی که یادم است در حوزه قم طلبه شده بود و دغدغه زدودن ربا را از سیستم بانکی داشت و بعد بیشتر به دنبال عدالت بود.
بعد از شنیدن خبر درگذشتش از خودم شرم‌گین شدم که فراموشش کرده بودم چون یکی از پست‌هایش
سربازی اگه معافیت خاصی نداشته باشید 21 ماه طول کشه، بنابراین چندان غیرمنتظره نیست که در یک انتخابات سطح کشور، شما نیز وظیفه حراست از صندوق رو پیدا کنید.
در طول دوران آموزشی ما (اعزام اردیبهشت 96) بسیار مسئله انتخابات رو به ما گوشزد می کردند و حتی بارها ما رو بخاطر این قضیه می ترسوندند. حقیقتا خودمون هیچ ایده ای نداشتیم که نقش ما در انتخابات چه خواهد بود. آشنایانی که سابقه داشتند احتمال می دادند که ما رو به یک روستا بفرستن و حسابی چیزمیز بخوریم.
نام کتاب : فرزندان ایرانیمنویسنده : داوود امیریانانتشارات : سوره مهرتوضیحات :این کتاب دارای «۱۸۵» صفحه از خاطرات داوود امیریان وهم رزمانش در پادگان حمزه میباشد که در قالب طنر است و مناسب گروه سنی ( ج و د ) میباشدقطعه ای از کتاب :حالا شلوغی و سرو صدا را ول کن و دادو هوار بلندگو را بچسب انگار کویتی کویتی و آهنگران با هم مسابقه ی رو کم کنی گذاشته بودند از یک بلندگو صدای کویتی پور با آن لحجه ی جنوبی اش و از بلندگوی دیگر آهنگران ، انگار ....
عسکر یعنی لشکر. آن جا پادگان نظامی خلفای عباسی بود. علت انتقال پادگان نظامی از بغداد به سامرّاء حرکات مغرورانه و مستانه اسب سواران سپاه دولتی و ناراحتی و شکوائیه های مردم بود. هر که را می خواستند زیر نظر بگیرند تا به طور محسوس و غیرمحسوس تحت مراقبت شدید باشد و دیدارها و ارتباطاتش توسط مأموران خشن و سبک سر به طور کامل کنترل گردد، جایش عسکر بود.
خلفای عباسی که در آن سال ها تعادل خود را از دست داده بودند و هر کدام چند صباحی بیشتر بر اریکه قدرت باق
بر اساس بررسی های انجام شده نخستین جایگاه سکونت در ابهر قلعه تپه بوده که این منطقه را می توان جزو اولین زیستگاه های استان و منطقه به شمار آورد که قدمت آن به هزاره های پیش از میلاد می رسد . کشفیات موجود ثابت کرده است که قدمت " قلعه تپه" یا "تل دارا" به دوره کیانیان می رسدؤ همچنین ثابت شده کاخ داراب شاه " پادشاه کیانی در این منطقه قرار داشته و احتمالا در ان دوران این قلعه به عنوان پادگان سربازان استفاده می شده است".منطقه ابهر از نخستین زیستگاه های ا
اول اردیبهشت 96 من برای خدمت نامقدس سربازی به پادگان شهید بیگلری در شهر مشکین شهر اعزام شدم. روز قبل از رفتن سرم رو با ماشین 4 تراشیدم (مدرک لیسانس داشتم ! ) ولی بعدا پشیمون شدم و با ماشین صفر تراشیدم .
روزی که خواستیم سوار اتوبوس بشیم تا به سمت شهر مذکور رهسپار بشیم ، متوجه شدم که خیلی ها حتی سرشون رو نتراشیدن. نمیدونم شاید امیدوار بودن اونجا ازشون بگذرن که ممکن نبود اینطور بشه !
اتوبوس بسیار اتوبوس داغونی بود ولی نکته مثبتش این بود که من دو صندل
تو روستامون داریم خونه میسازیمیه قسمتیش رو بابام خودش گفت انجام میدمبماند سه روزه که به خاطر باران اینور اونورش میکنهامروز اومدیم سر خونه،بیل به دستملات درست کردم،بلوک و اجر دادم دست پدرمیگم بسم الله شروع کنرفته بالا دیوار یک ساعت دوتا بلوک کار گذاشته میگم گفتین یه ساعت کار داره هاااااخرش راضیش کرذم بنا بیارهعااااقا کار را به کاردانش بسپارید
خدا این بارش نمیشد تابستون می بود که زمین جون بگیره نه سیل ببره
تعطیلات ما هم تموم شد و فردا به س
شهید گرانقدر ستوانیکم احمد تنه کار از هم قطاران ما در گروه 411 پادگان مهندسی بروجرد بودند . حدود دو ماه من با ایشان در یک یگان خدمتی (گروهان دوم گردان 436 مهندس رزمی بروجرد  ) مشغول انجام وظیفه بودم . در این مدت  درس های زیادی از این شهید بزرگوار برایم به یادگار باقی ماند . 
ایشان افسری  متدین ، لایق ، عاشق ولایت و دشمن سرسخت ضد انقلاب بود . همیشه صحبت از درگیری های ایشان با گروهک منافقین و خانه های تیمی ضد انقلاب در بروجرد بر سر زبانها بود .

احمد ا
 
اعلام بی‌طرفی ارتش؛ سقوط حکومت 2500 ساله شاهنشاهی و پیروزی انقلاب اسلامی ایران
 
تهران و اغلب شهرستان ها همچنان صحنه جنگ خونین مردم و نیروهای مسلح بود. از غروب روز بیستم، کسی خیابان‌ها را ترک نکرده بود. درحالیکه حملات مردم مسلح به تمام مراکز قدرت رژیم شدیدتر می شد خبر رسید که ستاد ژاندارمری واقع در میدان بیست وچهار اسفند (انقلاب) به دست افراد نیروی هوایی، دریایی و مردم افتاده است. پس از ساعتها زد و خورد، پادگان عشرت آباد به تصرف مردم در آمد
شرکت فنی و مهندسی حافظان حریم سپاهان،بزرگترین تولید کننده انواع سیستم های راهبند اتوماتیک خودرویی و انواع سیستم های راهبند اتوماتیک بازویی پارکینگی و انواع سیستم های راهبند اتوماتیک در کشور ، تولید بیش از 9 مدل راهبند بازویی الکترومکانیک و الکتروهیدرولیک جهت کاربری های متفاوت و خاص از قبیل مجتمع های اداری و تجاری،سازمان ها و ارگان های دولتی و خصوصی،مناطق نظامی و پادگان ها،شهرک های تفریحی و ویلایی،مجتمع های مسکونی،پارکینگ های عمومی و خ
پادگان آموزشی
 
بلاخره سال 65 ، سال سرنوشت فرا رسید.
هرجوری بود رضایت مسوولین اعزام را جلب کردیم.
اولین اعزام  اول مرداد ماه سال شصت و پنج ، همراه بهترین و دوست داشتنی ترین  دوست دوران تحصیل و هم محله ای.
مهربان ،خوش اخلاق ، با معرفت  و شوخ طبع و متبسم.
نمی دونم چرا اینقدر تو دل برو بود
و او کسی نبود جز سید علی هاشمی
می دونی !! بعضی وقتها که یادش می‌افتم بی اختیار اشکام جاری میشه .
الان هم  که دارم این خاطرات و می‌نویسم  تو صحرا و تنهایم
 گریه اما
یکی از غفلت‌های مهمی که همه ما در آن شریک هستیم، عدم ثبت و ضبط خاطرات شفاهی مهم نزدیکانمان است. پیش از این بخش‌هایی از خاطرات پدرم (بابامحمد باقری) از "کردستان" و "وضعیت فرهنگی پیش از انقلاب" را منتشر کرده بودم و به لطف خدا متن زیر قسمت سوم از خاطرات شفاهی پدرم در مورد "نقش نیروهای گارد بنی‌صدر در حوادث ۱۴ اسفند ۵۹" است:
✅ در مرکز تهران، نبش میدان حر، پادگان بزرگی هست که نام فعلی آن پادگان حر است و قبلا به نام لاهوتی شناخته می‌شد.
در زمان انقلا
در مرکز پادگان، مدت ده هفته تعلیمات نظامی دیدیم. چه ده هفته‌ای که بیش از ده سال مدرسه رفتن روی ما اثر گذاشت. کم‌کم متوجه شدیم که یک دگمه‌ی براق نظامی، اهمیتش از چهار کتاب فلسفه‌ی شوپنهاور بیشتر است. اول حیرت کردیم، بعد خونمان به جوش آمد و بالاخره خونسرد و لاقید شدیم؛ فهمیدیم که دور، دورِ واکس پوتین است، نه تفکر و اندیشه. دورِ نظم و دیسیپلین است، نه هوش و ابتکار؛ و دورِ تمرین و مشق است، نه دورِ آزادی. ما با شور و شوق فروان سرباز شده بودیم اما
جیش الغضب الإلهی، یکی از  شاخه های مهم جریان احمدالحسن است که مدتی پس از درگیری پادگان الزرگه در سال 2008؛ که با معرفی «عبدالرزاق الجابری» به عنوان نماینده احمدالحسن، اعلام استقلال کرده و «مکتب نجف و رایات سود و احلاس» را به عنوان سه جریان انحرافی معرفی نمود.
▪️این گروه جایگاه خود در فرقه احمدالحسن را با عنوان «الهیئة العُلیا لإدارة مشروع الإصلاح المهدوی» تعریف کرده  و با تدوین و انتشار قانون اساسی خود در تاریخ 1397/9/22 که متشکل از 102 ماده، به
این انصاف نیست.
دیروز شیراز بودم. کلۀ صبح با پری رفتیم باغ عفیف آباد. شیرکاکائو دااااغ آورده بود ^_^ چون یه بار بهش گفته بودم من عاشق شیرکاکائو هستم. نشستیم رو صندلیهای جلوی باغ و شیرکاکائو رو با بیسکوئیتهایی که من از هواپیما آورده بودم خوردیم تا 8 و نیم باغ باز بشه و بلیط بخریم بریم داخل. باغ عفیف آباد در اختیار ارتشه. یه موزه هم داخلش هست مربوط به ارتش. از بلیط فروش سراغ سرویس بهداشتی که گرفتم، گفت از دژبان بپرس. دژبان یک سرباز فوق العاده خوش بر
صبح روز چهارم یعنی سه شنبه ساعت 4:00 با بیدارباش از خواب بیدار شدیم، اما من مثل شب های قبل هنوز نتونسته بودم یه خواب راحت داشته باشم، استرس خونه، اینکه راه های ارتباطی انقدر ضعیفه که نمیشه از حال و روز همسرم خبردار بشم، فکر و خیال تنهایی مادر، همه و همه ذهن منو پر کرده بود و اون روزها روی آرامش به خودم نمی دیدم، و صبح خسته تر از روز قبل بیدار میشدم و به جهنمی که انتظار ما رو می کشید سلام میگفتم. بعد از نماز و صبحانه، مثل روزهای قبل مراسم صبحگاه بر
رژه یکی از بیخودترین بخش های سربازی محسوب میشه. حتما رژه نیروهای مسلح رو در تلویزیون دیدین. هفته اول آموزشی بودیم که جناب سروان فلانی (اسم نمیارم ، از اسرار پادگانه) ما رو برای رژه برد. نحوه کار چنین بود که باید به جلو می رفتیم و با فرمان گردان حرکات مختلف رژه رو انجام می دادیم که بیشتر به بالا آوردن پای چپ مربوط می شد. قبل از اینکه بیشتر بحث رو ادامه بدم یه نصیحت دارم. جوگیر نشید و پاهای خودتون رو به زمین نکوبید و گرنه مشکلات زیادی از جمله کمر د
متن وصیت نامه شهید حمید رضا اسدالهی:

صحبتی با امام مهدی (ع)
در ابتدا صحبتی با سید و مولایم امام زمان (ع) دارم، ای سید و مولایم!
آقاجان! از تو ممنوم به خاطر تمام محبت‌هایی که در دوران دنیا به من ارزانی
داشتی و شرمنده ام که شاکر این همه نعمت نبودم، اما امید به رحمت و کرم
این خانواده دارم و با این امید زنده ام.
گرچه برای تربیت شدن و سرباز تو شدن تلاشی نکرده ام، اما به آن امید جان
می‌دهم که در آن روز موعود که ندا می‌دهند از قبرهایتان بیرون آیید و ب
تو دوران سربازی اموزشی که بودم لحظه شماری میکردبم که تموم شه و بریم یگانبهمون گفته بودن هشت هفته طول میکشهآخر هفته ها که میرفتیم مرخصی میگفتیم خب یه هفته اش گذشت ولی مگه تموم میشدخلاصه با همه سختی هاش تموم شد ولی نرفتیم یگان چون دوره کد خوردیمخیلی برامون زور داشتدو سه تا از بچه ها فرار کردندوره کد مثل این میموند که بهمون گفته باشن دوباره از اول بیاید آموزشیولی انقدر این دوره کد راحت گذشت که حد نداره اونم تو تیپ زرهییکی از دلایلی که دوره کد ب
 
گفتیم تابستون میشه و مدارس تعطیله شبای که نتونستیم خوب استراحت کنیم صبحش یه چرت میتونیم بزنیم حالا !
ولی زهی خیال باطل درسته مدارس تعطیله ولی پادگان ها که تعطیل نیست ! 
رژه مکان های نظامی و انتظامی و پادگان ها هست که نشه با صدای اَجلو به نظام شون اون
کوچولو چُرت صبحگاهی هم به لطف خودشون ازت بگیرن :|:)) 
 
بابا خب منظم باشین عجبا !! مگه بچه مدرسه ای هستین خو ؟! :| این فرمانده چقدر تو بلندگو داد بزنه !!؟
به فرمانده  تون رحم نمیکنین تو رو خدا به من وا
گالریِ موبایل چیزِ خیلی مزخرفی‌ست. بعضی وقت‌ها (به خصوص حالا که نت نداریم و توی پادگان سر می‌کنیم) آنقدر حوصله‌مان سر می‌رود که مجبور می‌شویم خاطراتمان را از طریقش مرور کنیم. و امان از خاطرات. امان از روزهای خوبی که رفتند و نماندند و فقط یک فایل جی‌پی‌جی برایمان گذاشتند با کمتر از ۱۰۰مگابایت حجم! اما همین فایل ریز دمار از روزگار آدم درمی‌آورد. جوری که مطمئن می‌شوی هرچه بشود «من یادِ تو می‌افتم»
+ یادگاری از کاپیتانِ تیم.
‌‌
دقیقه ی ۹۰ بود، بین داور و کمک داور اختلاف افتاد چقدر وقت اضافه بهمون بدن، یه‌هو گفتن تمومه و اصلا همین ۹۰ دقیقه کافی بوده! باختیم، آبرومون رفت و دست از پا درازتر رفتیم توی رختکن. همه رفقا تی شرت هاشون رو درآوردن و انداختن کف زمین، اما من دفترچه ام رو برداشتم تا ببینم مشکلاتم چی بوده و یادداشت شون کنم.‌ از اون سال ها خیلی می گذره، اون موقع ۲۱ ساله بودم الان ۳۷ ساله. هنوز هم غیرمجاز می خونم و جایی توی وطنم ندارم، اما می خونم! من روز به روز پیشرفت
صبح روز حرکت رسید دلهره ای همراه با شوقی عجیب و غریب  از دانشگاه به طرف اهواز حرکت کردیم قرار بود اول برویم پادگان شهید عاصی زاده آخرین باری که به این پادگان آمده بودم هفت هشت سال پیش بود اردوهای جنوب که می آمدیم و چقدر توی این پادگان خاطره داشتم به پادگان که رسیدیم یکهو آقای علوی که با خانمش باهم به عنوان همراه اومده بودند پیشنهاد داد که کوله هاتون رو بردارید از سر تا ته پادگان رو پیاده برید ببینید چقدر تحمل دارید من که کلا سبک بار سفر میکنم
چند صباحی بمان، یا حسن عسکریبار مبند ای جوان، یا حسن عسکریلحظه ی دردسرت، آمده بالاسرتمهدیِ صاحب زمان، یا حسن عسکریشکرِ خدا در گذر، حضرت نرجس ندیددست تو در ریسمان، یا حسن عسکریتشنه لب سامرا، ماه ربیعت چراگشته شبیه خزان؟! یا حسن عسکریدر دل زهرایی ات، خاطره ی محسنشریخته داغی گران یا حسن عسکریداغِ دلت این شده، از غم محسن شده...فاطمه، قامت کمان، یا حسن عسکریرنگِ رخت را عجیب، زهر بهم ریختهتشنه لبی بی گمان، یا حسن عسکریخورد اگر ظرف آب، بر لب و دند
یادش بخیر
اون همه چالش و دردسر چه زود گذشت و تموم شد
بی خوابی
هوای آشغال شرجی حزیره
سر و کله زدن با سربازایی که حرف راستشون اسم و فامیلشون بود
سر و کله زدن با دیکتاتوری های فرماندهان نظامی
فکر و خیال کار و بار بعد از سربازی
زیرآبی رفتن و پیراهن در آوردن یواشکی سر پست
ترک پست ها
پست دادن تو شب و روز های بارونی
منظره های زیبای رعد و برق روی خلیج فارس که میخ کوبت میکرد
کاملا آبکش شدن فقط برای ۱۰ دقیقه پیاده رفتن
خیس عرق شدن برای یه دست شویی ناقابل ر
شرکت حافظان حریم سپاهان بزرگترین تولید کننده و عامل نصب انواع راهبند امنیتی ،راهبند ضد انتحاری و ضد تروریستی با بالاترین درجه حفاظتی .
این شرکت راهبند های امنیتی خود را در نوع های مختلف متناسب با مکان های امنیتی مختلف طراحی و تولید نموده است.
این راهبند ها بسته به درجه حفاظتی،میزان حفاری مجاز مکان شما و آیتم های دیگر برای شما انتخاب میشود.
انواع راهبند امنیتی متناسب برای فرودگاه ها،نیروگاه ها،پادگان ها و مکان هایی از لحاظ امنیتی نیاز به د
سلام امیدوارم تو سال جدید حالتون خیلی بهتر از سال قبل باشه بهمراه کلی آرزوهای خوووووووب.
خب من سال تحویل رو تو پادگان و کنار بچه ها بودم و خوش هم گذشت :) جاتون خالی
تو این سه ماهه که نبودم ماه اول و دومش به مرخصی های شهری برای دندونپزشکی با قیمت های گزاف و سخت گیری های الکی تو یگانمون گذشت...
ماه اسفند هم با همه تلخیاش بالاخره تموم شد.از گوشی دزدی و بازدید ساکا گرفته تا دلتنگی و برف...تو این سه ماهه نزدیک 15بار برفو دیدیم و پارو کردیم :)) مطمئنم بهار
شهریور سال 90، بعد دوماه و نیم خدمت توی نیروی انتظامی، با اومدن جواب رتبه 32 ارشد و قطعی شدن قبولیم توی رشته ی شبیه سازی دانشکدمون، وقتی خرکیف نامۀ دانشگاه رو دستم گرفته بودم و میدون استاندارد کرج و کلانتری محمدشهر رو یورتمه میرفتم تا معافیت تحصیلیم رو نهایی کنم، سرباز صفر نگهبان ستاد، با لبخندی که هیچ وقت از ذهنم محو نمیشه، گفت داری میری درس بخونی برگردی خدمت؟ اشتباه میکنی، الان نمیفهمی ولی بعدا می فهمی چی گفتم.
من؟ توی دلم میخندیدم، که باب
در شرایطی به سر می‌برم -می‌بریم- که بهتره به جای گفتنِ 98، بگیم 1398. خیلی به انتهای قرنِ جاری نزدیکیم. 
امریه‌ی شیراز -متاسفانه- درست شد. نشد که برای بوشهر اوکی شه. ولی به هر حال بهتر از پادگانه. چیزهای بیشتری یاد میگیرم و سابقه کار هم محسوب میشه. به خونه‌مون هم نزدیکه.
دی‌ماه داره تموم میشه. خیلی زود تموم شد. وقتی که بهمن هم -به همین سرعت- تموم شد باید برم به پادگان برای گذارانِ 2 ماهِ آموزشیِ سربازی. 
وبسایتمو راه انداختم و دو تا مطلب هم براش نوش
11/11 هزار و سیصد و نود و هشت.
20 روز دیگر اعزام به خدمتم و درونِ پادگان افتادم.
30 روزِ دیگه 24 سالگیم رو تموم میکنم: به این معنی که میشه 24 سال و یک روزم. همیشه گیج میشم سرِ سن. پس توضیحاتِ تکمیلی نیاز بود.
دیشب یکی از وبلاگای قدیمیمو خوندم. یه مطلبیش نظرمو جلب کرد. یادم نبود نظرم راجع به مرگ چیه داخل 16-17 سالگی. و دیدم که اونموقع هم نظری مشابهِ الان داشتم: نابودیِ ابدی، پیوستن به عدم برای همیشه.
این کرونا جدیداً ترسناک شده. امیدوارم به خیر بگذره و نمیری
الان دقیقا ۱۷ روز است که آیدین به سربازی می رود. کله ی تراشیده و پوست آفتاب سوخته و بدن خسته ی خود را به هر لطایف الحیلی که هست به خانه می رساند تا در کنار هم باشیم و خیلی زود، می خوابد و خیلی زود بیدار می شود و دوباره پادگان. وقت نمی شود او را درست و حسابی ببینم و این قلبم را به درد می آورد، اما همین که -تا امروز- اکثر روزها قسمت پیدا کرده ام که ببینمش - و در پادگان نبوده و پست نمی داده و نگهبانی نمی کرده - خدارا شکر. می توانم بفهمم چقدر کلافه است، از
راهبند بازویی الکترومکانیک اوژن جهت کنترل تردد وسیله های نقلیه موتوری به صورت تشریفاتی در ادارات ،سازمان ها،مجتمع های مسکونی تجاری،پارکینگ های عمومی و خصوصی ،پادگان ها و مکان های نظامی،کاربرد داشته و از قابلیت های آن مسدود نمودن مسیر از 2 تا 6 متر را میتوان نام برد.
راهبند الکترو هیدرولیک اوژن با قابلیت تردد به صورت نامحدود و قابلیت مسدود نمودن مسیر از 2 تا 8 متر.
دارای دو سال گارانتی تعویض و 10 سال خدمات پس از فروش.
جهت کسب اطلاعات بیشتر با و
رنگ کمد بایگانی بصورت پاششی آبشاری و قابل عرضه در سه گونه می باشد :۱ – رنگ چکشی :
پس از پاشش رنگ بصورت آبشاری رنگ کمد بدون نیاز به کوره خشک می شود.
۲- رنگ کوره ای (مایع ) :
پس از چربی زدایی و فسفاته و پاشش رنگ بصورت آبشاری ، کمد در داخل کوره با درجه گرما ۱۸۰ درجه سانتی گراد قرار می گیرد.
۳ – الکترو استاتیک (پودری) :
پس از عملیات شستشو, چربی زدایی و فسفاته, پاشش رنگ پودری صورت گرفته و کمد در درون کوره با درجه حرارت ۲۳۰ درجه سانتی گراد پیمان می گیرد.
کمد
شرکت نوین سازان پاسارگاد آماده خدمت دهی به تمامی هم استانی های عزیز یزدی در خصوص راهبندهای امنیتی می باشد. فروش راهبندهای امنیتی با قابلیت مقابله با خودروهای زرهی و نفربر و تانک.
فروش راهبندهای امنیتی دفنی و سطحی با قابلیت اتصال UPS برای کارکرد در زمان قطعی برق.
فروش راهبندهای امنیتی در تیپ های شهری و نظامی.
فروش راهبند امنیتی مناسب جهت استفاده در ارگان های حساس دولتی نظیر وزارتخانه ها , سفارتخانه ها, پادگان ها,مراکز نظامی,تاسیسات هسته ای و ..
اوس بشیر (اوس بشیر رو که خاطرتون هست؟ از دوستان معقول و پخته پادگان) پیام داد جهت حلالیت و ...جمع کرد بره آلمانخیلی خوشحالم براشو به شدت این سفر رو برای خودم و شماهایی که دوست دارید برید هم آرزو میکنم
 
خبر رفتنش برام یه تلنگر خیلی خیلی محکم و قوی و پرصدا بودهمیشه آدمهایی که دائم فقط حرف رفتن رو میزنن برام مسخره و تا حدودی حال بهم زن بودن حتیآدمهای ضعیف منفعل رویا پرداز حرف مفت زنرفتن بشیر منو ترسوند که منم تبدیل بشم به یکیشون...
 
تصورم این نیس

توی بهداری پادگان برای کمیسیون دو بخش وجود داره. یک/ کمیسیون بدوی: برای گرفتن استعلاجی‌هایی که بیشتر از ده روز هستن. دو/ کمیسیون ۱۳۴: برای گرفتن خسارت در نتیجه‌ی ضربه و جراحت و ...
چند روز پیش یکی از سربازهای بخش فرهنگی اومد و درخواست کمیسیون ۱۳۴ داد. پاش بخاطرِ ضرب‌دیدگی توی فوتبال بدجور آسیب دیده بود. خودش نمی‌دونست این کمیسیون اصلا چیه و وقتی ازش پرسیدم که از کجا و توسط کی مطلع شده، چیز جالبی گفت. گفت فرمانده‌شون گفته بیاد و درخواست کمی
نورالدین پسر ایران حقا روایت شیرین و دلچسبی دارد؛ روایتی که گاه با لهجه ترکی درهم آمیخته و صفحات هشت ساله دفاع مقدس را روایت میکند. قصه ی جانباز 70 درصدی که تمام بدنش سوخته ، چشمش آسیب دیده و کلی ترکش در بدن دارد و بسیاری آسیب دیگر؛ ولی با این همه 77 ماه در جبهه حضور داشته که این خود سبب روایت خطی و کاملی شده است.
کتاب پس از روایت کوتاهی از کودکی و نوجوانی به داستان اعزام به جبهه یک پسر 15 ساله میپردازد. سپس داستان اعزام به جبهه غرب و جنوب و خطوط عم
«علی» دفعه آخری که آمده بود ماه صفر بود مجروح شده بود و از ناحیه آرنج دست چپ تیر خورده بود ما بهش اصرار میکردیم که دیگه برنگرده سوریه؛ ولی اصلا گوش نمیداد،همیشه بیمارستان پیش دوستانی که بااوبرگشته و بیمارستان بستری بودند میرفت وکمکشون میکرد حتی مرخصی مجروحیتش رو نموند،انگار زمین زیر پاش داغ شده بود و همیشه میگفت:میرم و اسرا بازگشت به سوریه رو داشت و آخرشم رفت. از پادگان بهم زنگ زد گفت: دارم میرم خیلی اصرار کردم داداش نرو بمون همین قدر هم ک
حسین فوق العاده شخصیت فعالی داشت، با اینکه مهندس‌عمران بود و امکانات زیادی برای اشتغال در جاهای دیگر داشت اما برای اینکه به استخدام سپاه در بیاید نذر کرد و بعد از عضویتش در سپاه هم، فوق العاده موثر بود و به سرعت درجات بالاتر را طی کرد. پادگان ها و استحکامات مرزی زیادی در نقاط مختلف کشور در گمنامی ساخت، از سیستان و بلوچستان گرفته تا کردستان و خوزستاناما با اینکه همه جا فعال بود و نقشی محوری در محل کارش داشت، برای رفتن به سوریه خیلی تلاش می کر
* قرار بود امروز صبح به دستور بختیار،محدوده اسلحه سازی(شرق تهران در حوالی پایگاه نیروی هوایی فرح آباد) توسط نیروی هوایی بمباران شود.این عملیات در حدود ساعت 6 روز 22 بهمن به مراحل نهایی رسیده بود.اما به دنبال بحث های متعدد میان رهبران دولت و سران ارتش، حدود ساعت 9 این عملیات لغو گردید.
* محل اسلحه سازی که دیشب مورد حمله قرار گرفته بود، امروز حدود ساعت 8 صبح سقوط کرد.
* در اثر حمله به تسلیحات ارتش،کارخانه جات و مخازن اسلحه به دست مردم افتاد.
* درگیری
《فرزندم کاملاً سالم بود و لبخندی روی صورتش بود. او را چندین مرتبه بوسیدم ولی حتی ذره‌ای اشک نریختم. 
[تنها جایی که اشکم سرازیر شد زمانی بود که عکس بچه‌های گرسنه سوریه را به من نشان دادند. ]
سید رضاهمیشه غصه کودکان سوریه را می خورد. همرزمانش به من می‌گفتند که او بچه‌ها را یکجا جمع می‌کرده و غذای اضافی پادگان و غذای خود را به آنها می‌داده. 
از سرهنگ مسئول سپاه خواستم کوله‌پشتی او ر ا برای دخترش به یادگار بیاورد. سرهنگ گفت: سیدرضا لحظه‌ای عقب
نورالدین پسر ایران حقا روایت شیرین و دلچسبی دارد؛ روایتی که گاه با لهجه ترکی درهم آمیخته و صفحات هشت ساله دفاع مقدس را روایت میکند. قصه ی جانباز 70 درصدی که تمام بدنش سوخته ، چشمش آسیب دیده و کلی ترکش در بدن دارد و بسیاری آسیب دیگر؛ ولی با این همه 77 ماه در جبهه حضور داشته که این خود سبب روایت خطی و کاملی شده است.
کتاب پس از روایت کوتاهی از کودکی و نوجوانی به داستان اعزام به جبهه یک پسر 15 ساله میپردازد. سپس داستان اعزام به جبهه غرب و جنوب و خطوط عم
شهید ستار اورنگ دوره تحصیلات ابتدایی و راهنمایی خود را در بخش دروهان (طی سال های 1348 تا سال 1357) و دوران متوسطه را بعد از انقلاب در مجتمع آموزشی شهید بهشتی یاسوج گذراند.
شهید اورنگ، همگام با مردم انقلابی یاسوج در راهپیمایی های علیه حکومت شاهنشاهی و سلطنت پهلوی شرکت نمود و بعد از انقلاب در سال ۱۳۶۰ به عنوان بسیجی به گردان فاطمه زهرا (س) آبادان پیوست و در گردان و تیپ احمدابن موسی(ع) در منطقه سر پل ذهاب و قصر شیرین و پادگان ابوذر مشغول به خدمت شد.
ای
شب جمعه به یاد امام
و شهدا

به یاد اسطوره گمنام
نیروهای مسلح

اعجوبهٔ ناشناخته
ارتش قهرمان

تکاور قدرتمند و
معتقد

"شهید حسین
شهرام فر" 




متولد = مشهد

.

از دلاوران گمنام
ارتش

و از نیروهای لشگر (تیپ)
نوهد

تکاور نیرو مخصوص
ارتش

.

قبل از انقلاب هم
فعالیت مذهبی و انقلابی داشت

و ‌مورد تهدید و توبیخ
هم قرار گرفته بود و در روزهای اوج انقلاب

در اعزام با تیپ
مخصوص از درگیری با مردم اجتناب می کرد

و‌ حتی به آنها، کمک
هم می کرد که همین باعث شد

برای تنب
سلام
 
(حاجی زاده مسیولیتِ یافتن مکان مناسب برای استقرار موشک های خریداری شده را، در کرمانشاه داشت.)
آقا محسن رو کرد به برادر وحیدی.
- برادر وحیدی! مشکل کجاست؟ اینا نیازشون واجبه ها!
وحیدی شروع کرد به آسمان و ریسمان بافتن. از لحن و حرف هایش معلوم بود که اصلاً به این کار راضی نیست. آقا محسن نگذاشت حرفش تمام شود.
- ببین برادر! اینا قراره یه تعداد موشک بیارن. کارشون هم سه فوریتیه. لطف کن باهاشون همکاری کن.
با شنیدن این جمله، حاجی زاده وارفت. اگر لو رف
شرکت نوین سازان پاسارگاد بزرگترین طراح و تولیدکننده انواع راهبندهای امنیتی در سراسر استان همدان آماده ارائه خدمت به تمامی ارگان های حساس و پادگان های نظامی می باشد. فروش انواع راه بندهای امنیتی و ضد انتحاری در همدان.
فروش راهبند امنیتی سرنیزه دار با قابلیت مقابله با تانک و انواع خودروهای نفر رو.
فروش انواع راه بند امنیتی دفنی با قابلیت نصب UPS روی آن برای کارکرد در زمان قطعی برق.
فروش انواع راهبندهای بولارد امنیتی در همدان
فروش انواع سیستم
از اول مرداد تصمیم گرفتم کارای روزمرمو تو دفترچه بنویسم.البته از همونزمان یه گیم نت هم افتتاح کردن و ما پای ثابت اونجا بودیم تا اینکه بدستور فرمانده تیپ فقط ساعت غیراداری میشد رفت که برای ما میشد غروب :|
راستی تیراندازی هم رفتم.ولی خب نمره ی ضعیفی گرفتم :))خداروشکر فقط یکیش خورد به هدف.
از بین همه ی افسرای گردان یه افسر اصفهونیه که عالیه اخلاقش رفتارش و حرف زدنش و البته جدیتش در نظامی گری.
از همون روزا تمرینات رژه مون برای 31 شهرور شروع شد. وای ا
کارت تلفن قابل استفاده در تمامی نقاط کشور موجود می باشد.
این کارت تلفن ها قابلیت به نام زدن با استفاده از کارت ملی را دارند.
و همچنین قابلیت شارژ کردن به میزان دلخواه را دارا می باشند.
برای کسب اطلاعات بیشتر و خرید فقط از طریق یکی از راه های ارتباطی زیر پیام دهید.
کارت تلفن موجود می باشند فقط کافی است پیام دهید.
بهترین روش واتساپ:               09020404939
روش بعدی تلگرام:                   sajjad_4263@
و در آخر ارسال پیامک:              09020404939

با توجه به کمیاب ب
    محله دستغیب با داشتن محوریت خیابان دستغیب از محلاتی می باشد.
که قسمت غربی آن نسبت به شرقی آن دارای قدمت فراوان می باشد.
و جزو محلات حاشیه ای به حساب می آید.
شهید دستغیبمعرفی محله شهید دستغیب
که از ابتدا  محل زندگی خانواده های مهاجر از استان های غربی کشور.
به خصوص قزوین و همینطور جزو قشر کم درآمد به حساب می‌آید.
     از خیابان های پر اهمیت در این محله می توان به  خیابان منوچهری.    نیارکی اشاره کرد که در دهه اول دهه ۵۰ به طور نهر جریان داشته
لینک دانلود و خرید پایین توضیحاتدسته بندی : پاورپوینتنوع فایل :  powerpoint (..ppt) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )تعداد اسلاید : 28 اسلاید قسمتی از متن powerpoint (..ppt) :  بسم الله الرحمن الرحیمپدیکلوزیسهمه گیری شناسیشپش از زمانهای بسیار قدیم شناخته شده است.در حال حاضر ابتلا به شپش گستردگی جهانی دارد.اگر چه در مناطق متعددی از جهان از شدت آلودگی آن کاسته شده است اما در اغلب کشورهای جهان از جمله انگلستان، برزیل، کانادا، فرانسه، هندوستان و ... وجود دارد.در مرا
 
پس از انقلاب ۱۳۵۷ و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به این نهاد پیوست.[۲۰] شورای فرماندهی سپاه در کرمان پیش از ۸ خرداد ۱۳۵۸ تشکیل شد و سلیمانی همزمان با کار در سازمان آب، به سپاه پیوست. به گفته اصغر محمدحسینی حداکثر دوره آموزش آنها ۴۵ روز بوده‌است. وی، علی‌رغم آنکه تا پیش از آن هیچ تجربه نظامی نداشت، به علت عملکرد خوبش به عنوان مربی انتخاب شد. سپس، مدت کوتاهی بعد به همراه جمعی از سپاهیان برای کمک به اداره و حفاظت شهر مهاباد در برابر جد
راهبند اتوماتیک بازویی اوژن با بالاترین کیفیت و پایین ترین قیمت موجود در بازار.
این سیستم جهت کنترل تردد وسیله های نقلیه موتوری به صورت تشریفاتی در ادارات،سازمان ها،مجتمع های مسکونی و تجاری،پارکینگ های عمومی و خصوصی،پادگان ها و مکان های نظامی ،کاربرد داشته و از قابلیت های آن مسدود نمودن مسیر از 2 تا 6 متر را میتوان نام برد.
این نوع راهبند ها در 3 مدل AG-506T،AG506L،AG506F طراحی و تولید میگردند که قابلیت نصب بازوی 90 درجه و 180 درجه و همچنین بازوی فنس دا
ما
در زبان ترکی به پیراهن های بلندی که مثل یه مانتوی گشاد هستند و معمولا پیرزن ها
می پوشند دُن میگیم. حاجی ننه ام خدابیامرز همیشه دُنِ سه دکمه با رنگ تیره و گل
های ریز سفید می پوشید که نیم تنه ی بالایی و پایینی اون رو یه کِش از هم جدا می
کرد. سوتین هم نمی بست. این رو از آویزون بودن پستان های درشتش فهمیده بودم. یک
کمی سرحال تر که بود موهای حَنا شده اش رو از دو طرف می بافت و تا وسط کمر رها می
کرد. می گفت خدابیامرز حاجی سهراب عاشقِ موهای بافته شده و سین
         


راوی ؛ علی مزینانی عسکری
✍️اسم هردو نفر ما علی بود اسم پدرها و پدر بزرگانمان هم شبیه به هم. هر دو سال 1364 به جبهه اعزام شدیم و از همان لحظه ی اول مشکلات کارگزینی و حضور و غیاب شروع شد این موضوع با رفتن من به پادگان حمیدیه و ماندن آن علی در پادگان شهید برونسی حل شد اما دردسر بزرگتر برای نامه رسان مزینان مرحوم حاج سیداحمد جلالی بود که وقتی یکی از ما نامه می نوشت نمی دانست الآن باید برای کدام خانواده ببرد.
بعداز عملیات والفجر هشت نوب
برای خرید شارژ کارت تلفن پادگان ها
شما نیاز به داشتن اطلاعات زیر می باشید:
نوع اول :
شماره ی سریال کارت تلفن که بر روی نوشته شده است را دارید.
برای شارژ کارت تلفن خود می توانید از جدول زیر استفاده نمایید
اگر شما شماره ی سریال کارت تلفن را دارید.


میزان شارژ برای کارت تلفن

لینک پرداخت

5,000

10,000

15,000

20,000


نوع دوم :
از ال کارت های مخصوص تهران استفاده می نمایید
بنابراین شما نیاز به شماره ی ال کارت تهران و رمز آن را نیاز دارید.
و می توانید برای خرید شا
جای خنجری که توی قلبم فرو کردن دیگه درد نمیکنه اما رد اسکارش هنوز هست...آدمهای ده ساله ی زندگیم یک روز از خواب بیدار شدن و تصمیم گرفتن آزارم بدن و تونستن...
اما من نتونستم فراموششون کنم،کنارشون بذارم...رد اشک هایی که ریختم هنوز هم توی آرشیو اینجا هست اما لعنت به من که انقدر ضعیفم که هنوز هم موقع دلتنگی هام دستم به گرفتن شماره ی همون آدمها میره...من امروز آدم ضعیف و ترحم برانگیزی بودم...شخصیتی که دلم نمیخواد از خودم ببینم و انگار تحت کنترل خودم نیس
بسم الله الرحمن الرحیم
عصر روز هشتم محرم سال ۱۳۶۲ش در پادگان "شهید بروجردی" مهاباد بودیم؛
برایمان خبر آوردند که اول مهاباد در قسمتی که نزدیک رودخانه و جنگل هست، کوموله‌ها جلو یک اتوبوس از بچه‌های بسیجی را گرفته‌اند و همه را با خود برده‌اند داخل جنگل.
 
بچه‌های اتوبوس که بسیجی‌های اعزامی از "جهرم و خفر" فارس بودند و چون از مرخصی برمی‌گشتند هیچ اسلحه‌‌ای هم نداشتند به راحتی توسط کمین نیروهای کومله اسیر شده بودند.
 
به ما اعلام کردند که نی
گروه تلگرام باجنبه های دهه 50 و 60 تهران کرج
اینجا پادگان و مدرسه نیست که بخوایم قوانین بزاریم
جنبه نداری تو گروه نیا
زیر 25 سال ریموو میشه
تابع جمع باشین و به هم احترام بزارین
لینک عضویت گروه تلگرام دهه 50 و 60 تهران کرج
 
لینک عضویت بهترین لینکدونی رایگان تلگرام
در یک روزمرگی نسبتا خوب به سر میبرم
خوبیش از این جهت هست که توش یه رشد شل شلی داره
و کاملا هم خوب نیست چون رشدش شل شل هست
به هر حال
 
ننوشتنم از سر روزمگی هست
هر روز با مشکل عدم مدیریت مواجهم
نه عدم مدیریت دیگران
اینکه خودم مدیریت کردن بلد نیستم
و وقت نمیکنم یاد بگیرم
 
میدونی چرا قوت نمیکنم یاد بگیرم؟
چون مدیریت کردن بلد نیستم که وقت کنم
 
گره خورده پدر سگ
درستش میشه به امید خدا
 
غر هم نمیتونم بزنم حتی...
توی تاکسی بودم طرف داشت میگفت ترافیک تو
در یک روزمرگی نسبتا خوب به سر میبرم
خوبیش از این جهت هست که توش یه رشد شل شلی داره
و کاملا هم خوب نیست چون رشدش شل شل هست
به هر حال
 
ننوشتنم از سر روزمگی هست
هر روز با مشکل عدم مدیریت مواجهم
نه عدم مدیریت دیگران
اینکه خودم مدیریت کردن بلد نیستم
و وقت نمیکنم یاد بگیرم
 
میدونی چرا وقت نمیکنم یاد بگیرم؟
چون مدیریت کردن بلد نیستم که وقت کنم
 
گره خورده پدر سگ
درستش میشه به امید خدا
 
غر هم نمیتونم بزنم حتی...
توی تاکسی بودم طرف داشت میگفت ترافیک تو
پاورپوینت تحلیل معماری موزه ماکسی فرمت فایل دانلودی: .rarفرمت فایل اصلی: pptتعداد صفحات: 17حجم فایل: 1618 کیلوبایت قیمت: 11000 تومانپاورپوینت تحلیل معماری موزه ماکسی، 17 اسلاید، قابل ویرایشمختصری از متن موزه ملی هنر قرن بیست و یکم که به موزه ماکسی (MAXXI) معروف است در محله فلامینیو و در محل سابق پادگان نظامی ساخته شده و در مراسمی رسمی در بهار سال ۲۰۱۰ افتتاح شده است. در واقع ایده ساخت این موزه سال ها قبل و در سال ۱۹۹۸ توسط وزارت فرهنگ...فهرست مطالباین ف
پیش نویس: نوشته های زیر را جای دیگری ثبت کرده بودم اما دلم خواست اینجا هم باشند. زیادند همه را یکجا نخوانید که خسته می شوید. شاید بعدا اگر حوصله داشتم چیزهایی به پست اضافه کردم :)

دراز کشیدم روی تخت و تک مصرعی که احتمالا ده دوازده سال پیش سرباز دیگری زیر چوب تخت بالایی حک کرده را می‌خوانم "ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش" دفترچه یادداشتم را برمی‌دارم و مصرع را یادداشت میکنم و به مغزم فشار می‌آورم بلکه مصرع دومش یادم بیاید. فکر می کنم چرا یک
دکتر که از دفتر مدیریت بیرون آمد با لبخندی خیلی مسخره گفت «نگا کن چقد هوا کثیفه!» و این جمله رو جوری گفت که انگار داشت در مورد موهای زبر گربه‌ی ملوسی که روی ماشینش نشسته و از سرما بدنش را جمع کرده؛ حرف می‌زد. توی خبرها خواندم که فردا همه مدارس و همه دانشگاه‌های تهران را تعطیل کرده‌اند. به خاطرِ آلودگی. و این خبر اولین خبری بود که بعد از دوهفته توی تلگرام می‌توانستم بخوانم. خوشحال نشدم. هم‌خدمتی‌هایم باید می‌آمدند پادگان. من هم. ما ریه نداش
انصاف داشته باشیم 
انصاف یعنی هرانچه برای خود خوش می داریم برای دیگران نیز خوش بداریم وهرانچه برای خود بدمی داریم برای دیگران نیز بد بداریم 
انصاف یعنی اگر درکارکسی قضاوت می کنیم خود راجای فردی بگذاریم که آن کار را انجام داده.
ما در این فاجعه ی اسفناک، دو طرف داریم؛ فردی که موشک را پرتاب کرده و خانواده هایی که عزیز از دست داده اند.پدر و مادری که فرزندشان را از دست دادندو... واقعا چه بد مصیبتی است واقعا چه بد داغیست.اگر جای خانواده ی شهدا بودیم
برای خرید شارژ کارت تلفن پادگان ها
شما نیاز به داشتن اطلاعات زیر می باشید:
نوع اول :
شما به سادگی هر چه تمام با در اختیار داشتن شماره ی روی کارت تلفن می توانید آن را شارژ نمایید.
شماره ی سریال کارت تلفن که بر روی نوشته شده است را دارید.
برای شارژ کارت تلفن خود می توانید از جدول زیر استفاده نمایید
اگر شما شماره ی سریال کارت تلفن را دارید.


میزان شارژ برای کارت تلفن

موجودی

لینک پرداخت

5,000
موجود

10,000
موجود

15,000
موجود

20,000
موجود


نوع دوم :
برخی از سر
شهید یاور معروف خانی، فرزند حیدر، به سال۱۳۳۷ در شهرستان زنجان بدنیا آمد. دوران تحصیل را در روستای شناط، از توابع تاکستان شهرستان ابهر آغاز کرد و موفق به اخذ دیپلم متوسطه شد. یاور در دوران پیروزی انقلاب در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت فعال داشت و در جریان وقایع انقلاب قرار می گرفت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، یاور پس از اخذ دیپلم به عضویت کمیته انقلاب اسلامی در آمد؛ ولی درآبان ماه ۱۳۶۰ از آن کناره گیری کرد و به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها